گفتند: با باران میآیی تو
باران که از دلتنگی و این حرفها چیزی نمیداند.
پروندهها را بازبینی میکنم، اما
در لابلای این همه اوراق
پیداست هرگز هیچ بارانی نباریده ست.
سرد است آغوش جهان بی تو ...
و هیچ خورشیدی
از عهده سرمای این دیوارها و صندلیها بر نمیآید ...! javahermarket
اگه ميخواي اين صفحه رو پرينت بگيري كليك كن
|